آیدین عزیزمآیدین عزیزم، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 6 روز سن داره
آیلین عزیزمآیلین عزیزم، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 23 روز سن داره

خاطرات پسرم

گل پسری

سلام پسر گلم سلام جونمممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم   ...
25 مهر 1393

خدای من کم مونده نی نی مون بیاد پیشمون

سلام به گل پسری و دخمل نازم   آیدین جونم خیلی ناز شدی و جیگر شدی انقدر شیطون شدی که  شدی سه سال و پنج ماهه  بلا شدی ،دخمل نازمون هم الان در حال حاضر شده 31 هفته  چه تکونای نازی میخوری وای خدایا شکرت که دوباره لایق اینو داشتم که باردار بشم و یه نی نی  دیگه به خانواده  ما اضافه بشه  خدایا شکرت خدایا شکرت وای خدای من رفتیم سه تایی یه سری لباس و وسایل خرید کردیم برای آیلین دخمل نازم وای خدای من چقدر نازن برای آیدین جونم هم گیتار خریدیم بابایی قول داده بود که برای شما گیتار بخره تو سیسمونی فروشی هم یه عروسک آیدین برای خودش برداشت که از این عروسکای نشکن پلیس بود . دوستون دارم عزیزانم . ...
24 مهر 1393

پسر قشنگم

سلام عزیزم پسر قشنگم فندوق مامان ببخشید از اینکه اینقدر دیر به دیر می یام برات خاطره بنویسم  خودت میدونی  چون وقتی میگم آیدین حال ندارم زودی میگی مامان نی نی داری تو شمکت میگم آره اینقدر بلا شدی که وقتی دارم  ظرف میشورم  میگی مامان بابا می یاد میشوره خسته میشی ها  خیلی بلا شدی  بابایی برات میکروفن خریده می یاری برام آهنگ میخونی  منم الان شدم شش ماهو نیم دیگه کم مونده نی نی  خوشگلمون به دنیا بیاد و با آیدین جون بازی کنه وای اسم نی نیمونو میخوایم بزاریم آنوشا  (دین و مذهب ) اسم قشنگیه خیلی دوست دارم با بابایی انتخاب کردیم همون جور که اسم آیدین رو خودمون انتخاب کردیم اسم آنوشا رو هم منو بابا جون ا...
23 شهريور 1393

خبر خبر نینیمون دخمله

سلام عسل مامام رفتم سونو با بابا جون ولی بابارو تو اتاق نذاشتن بیاد همین که اسم منو صدا کرد دلم داشت از جاشدر مییومد رفتم اتاق درار کشیدم اون ماس ماسک رو کشید و سونو ان تی هم داشم اونو انجام داد و دکتره نمی گفت چی هست جنسییتش پرسیدم خانم دکتر چی هست گفت دختره اینقدر خوشحال شدم خدارو شکر کردم تو دغم گفتم فقط سالم باشه ای خدا فرق نداره خلاصه کارم تموم شد و اومدم بیرون و بابایی گفت چی هست نی نی گفتم دختره از خوشحالی اشک تو چشام پر شده بود وای چه روزی بود ,یاد روز سونو ایدین افتادم که سونو گفت پسره وای اینقدر خوشجال بودم ,خدا رو شکر که این هدیه هارو خداوند بهمون داد خدایا شکرت  ,]
29 مرداد 1393

عزیزانم

زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست و دلم بس تنگ است باز هم می‌خندم آنقدر می‌خندم كه غم از روی رود… زندگی باید كرد گاه با یك گل سرخ گاه با یك دل تنگ گاه باید رویید در پس این باران گاه باید خندید بر غمی بی‌پایان… ...
16 خرداد 1393

نانازم

سلام  آیدین خوشگل   پسر نانازم مهربونم  ، داشتم فکر میکردم شدی سه سال و هشت روزه  به سلامتی وای به این فکر میکردم که چقدر زود گذشت و ای نمیدونم چه جوری خدارو شکر کنم  باورم نمیشه خیلی خلی زود گذشت با همه سختیا و شیرینی هاش و اذیت هاش خیلی زود گذشت و سلام به نی نی که تو شمک مامان هست  نمیدونم  دختر ی یا پسر فقط میدونم که 10 هفته دارم و ایشالله که صحیح و سلامت باشی . باید بگم از حال و روزم  که این چند روز برای تدارک تولد آیدین جون یه کم اذیت شدم اشکال نداره  خوش گذشت ولی با این سرما خوردگی که خیلی سرفه میکنم ولی بعد از تولد گوش شیطون کر یه کم حالم خوبه . میخوام از کارایی که...
9 خرداد 1393

خبر خبر

سلام  عزیز مامان  ١٣٩٣/١/٣٠ مامانی متوجه شدم که یه نی نی تو شمکم دارم        ایشالله که صحیح و سلامت باشه عزیزم . دوستون دارم . روز شنبه  ٣٠ فروردین رفتم دکتر زنان  پیش همون دکتری که برای بارداری آیدینم میرفتم پیشش  ،برام آزمایش خون نوشت و رفتم  انجام دادم آزمایشگاه  بعد از گرفتن جواب رفتم نشون  دکتر دادم و گفت نی نی داری باردار هستی خیلی خوشحال شدم  و زنگ زدم به بابایی خیلی خوشحال شدو تو هم با ننه و عمه خونه مونده بودی اومدم خونه  گفتی کجا بودی مامانی گفتم ،رفته بودم دکتر ،خانم دکتر آمپول بزنه گفتم آیدین مامانی دلش  نی نی داره زود گفتی داداشی...
9 خرداد 1393

روز پدر

    بابا جونمی ، عمرمی ، قلبمی ،دوست دارم و به شما افتخار میکنم  امید که سایه شما تا ابد بر سرما باشد . دوست دارم بابای نازنینم ...
22 ارديبهشت 1393