بازم سرما خوردی
سلام پسر گلم بازم سرما خوردی شدیدا" ببخشید که این چند وقت نتونستم بیام برات خاطره بنویسم یه هفته ای که مهمون داشتیم یعنی چهارشنبه هفته گذشته سه تایی رفتیم شمال و ننه جونی رو بیاریم خونمون اونا خونمون بودن و یه هفته ایی رو موندن با عمه کبری رفتن خونشون آخه نمیتونن اینجا بمون حوصلشون سر میره به اونجا یعنی شمال عادت کردن اننینا که اینجا بودن یه ویروس بد افتاد تو جونت اونم چه ویروسی همش اسهال و استفراغ وای خدای من خیلی بده ابد هم بدتر همش یه پامون تو دستشویی بود یه پامون تو خونه الهی من فدات بشم اینقدر رنگ و روت سفید شده بود که دیگه نگو هیچی هم نمیخوردی حال نداشتی دیگه دیدم نمیشه با بابایی بردیمت دکتر آقای دکتر ٢ تا آمپول زد و و دارو داد و ٤ روز طول کشید تا خوب بشی همین که خوب شدی بردمت آزمایش چکاب کامل توی آزمایشگاه انقدر گریه کردی که اونجا رو گذاشته بودی روی سرت آخر دیدم که نمیتونم ازت نمونه بگیرم به آقای دکتر گفتم اگر میشه ببرم خونه بگیرم که برگشتیم خونه تا روز شنبه هفته قبل بود که بردم نمونه هاتو دادم امروز هم قراره باباجون جوابشو بگیره ایشالله که هیچی نیست پسرم صحیح و سلامته تا جوابش بیاد من میمیرم دوست دارم فندوق من همین که آزمایش دادم شنبه قبل ننه و عمه یک شنبه که روز ولادت و عید بود سوار اتوبوس شدن و رفتن منم افتادم به جون خونه آخه مهمون باشه آدم نمیتونه حسابی خونرو تمیز کنه آخه عادتی که مامانت داره اینه که جلوی مهمون خونرو تمیز نمیکنم میگم زشته حالا چند روز اومدن خوبیت نداره جلوی اونا تمیز کنم دوشنبه بود که آقا آیدین سرما خورد و چهارشنبه خونه آقا جون و عزیز جون چون قرعه کشی داشتیم رفتیم اونجا هم با آقا جون همش بیرون رفتی ماشالله حرفمو گوش نمیدی جوراب هم نپوشیدی و سرما خوردی اومدیم خونه شب تا صبح نخوابیدیم با بابایی بیدار بودیم همش گریه و سرفه وای چه ویروس بدی تا به امروز دیگه همش شلغم و سوپ و دارو وای کی خوب میشی سرفه های وحشتناک میکنی ایشالله تا چند روز دیگه خوب بشی دوست دارم فندوق مامان