شب چله
سلام خوشگلم عزیز دلم یه کم دیر شد تا یادگاری بزارم چون اینترنت مشکل داشت عزیزم امسال قرار بود بریم شمال خونه ننه جون شب چله رو اونجا باشیم ولی به خاطر هوا نرفتیم و به بابا جون گفتم امکان داره جاده برف باشه نریم بابایی خیلی دوست داشت بره پیش مامان و برادرش باشه چون دلش خیلی براشون تنگ شده خلاصه اینکه نتونستیم و رفتیم خونه عزیز و آقاجون همه خونه آقاجون اینا بودن ٣تازندایی و دایی ها و خالینا هم اونجا همه با هم جمع بودیم خیلی خوش گذشت عزیز شام درست کرد و من زودتر از همه رفته بودم همه چیزو آماده کردم و همه اومدن و شام خوردیم و خیلی خوش گذشت آیدین و نگار و حسام هم حسابی بازی کردین و شلوغ کاری وای چه کارا که نمی کردین و روی تخت عزیزینا هم همش بپر بپر و ادای سقوط ، آزاد و در می یاوردید و خودتونو پرت میکردین روی تخت وای وای اینقدر عرق کرده بودین که دیگه حد نداشت ساعت ١٢ بود که اومدیم خونمون.
شب چله گل پسرم مبــــــــــــــــــــــــــارک