ماجرای آرایشگاه آیدین خان
قبل از آرایشگاه
بعد از آرایشگاه
بعد از آرایشگاه
سلام و صد سلام به آقا گل پسری خوبی الهی که همیشه خوب باشی و صحت و سلامت باشی در مورد این آرایشگاه رفتن می خوام بنویسم خیلی از آرایشگاه میترسی
و همچنین بدت می یاد وای چقدر بدت می یاد و چقدر چندشت می یاد از اینکه موهات میریزه روی دستات تا 2 ماه پیش میبردمت پیش یه خانومه دوست عزیز موهاتو کوتاه می کرد دیگه این سری نبردمت چون روم نمیشد ببرمت اینقدر که گریه می کردی و اونجا رو میذاشتی روی سرت چند روز پیش به بابا جون گفتم آیدین موهاش خیلی بلند شده ببرش آرایشگاه خودت پیش آقا رضا با هم دیگه 3 تایی رفتیم آرایشگاه من تو ماشین نشستم و با بابا جون رفتی تو آرایشگاه تو خونه قول داده بودی که گریه نکنی پسر خوبی باشی نشستی رو صندلی و همین که میخواست پیشبند بلندی که میببندن اونو میخواست ببنده که شروع کردی به گریه کردن منم گه گداری از تو ماشین نگات میکردم خلاصه گریه کردی و آقا رضا هم موهاتو کوتاه کردو خوشگل من شدی خیلی بدم می یاد پسر بچه ها موهاشون بلند باشه خیلی بد شکل میشن الان شدی جیگر مامان و بابا چون پیشبند نبسته بودی تمام لباسات شده بود مویی و باباجون شلوارتو در آورده بود اومدی تو ماشین انقدر ناز شده بودی که حد نداشت منم کاپشنت رو کشیدم روی پاهات تا سرما نخوری اومدیم خونه و بردمت حموم و کلی آب بازی کردیم.
دوست دارم