برف بازی وای خدای من جا مونده
سلام عزیزم تموم هستیم آیدین جونم این روزا اینقدر شیرین زبون شدی اینقدر شیطون شدی که نمیدونم کدوم رو بنویسیم صبح بیدار شدیم دیدیم برف اومده گفتی مامان میشه بریم برف بازی کنیم برف ببینیم همچین معصومانه گفتی که دلم برات سوخت آخه معلوم بود حوصلت سر رفته بود منم گفتم مامان جون بزار ناهار بخوریم میریم برف بازی هم میکنیم ناهار خوردیم و ساعت ٢ بود لباسامونو پوشدم و شال و کلاه کردیم و رفتیم برف بازی وای خدای من اینقدر ذوق کردی که حد نداشت با هم دیگه آدم برفی درست کردیم تقریبا"٢ ساعتی با هم برف بازی کردیم و همش میگفتم آیدین بریم خونه میگفتی نه نه من نمی یام خیلی بهت خوش گذشته بود اینقدر شیرین زبون شدی یه بار بهت گفتم آیدین اون ور نری ها لیز میخوری همش میگفتی مامان اون ور برم لیز میخورم می یوفتم سرم میشکنه میریم دکتر آقای دکتر به من امپول میزنه منم میگفتم بله پسرم ، همش به من گوله برف مینداختی منم یه دونه گوله برف انداختم خورد به دهنت همش با دستت میخواستی بندازی اون ور یه کم خورد به دهنت وای دیگه وسواس بازیت شروع شد همش میگفتی رفت دهنم دهنمو بشور خدایا این وسواس بازیتو باید بزارم کنار جدیدا" خیلی وسواس شدی عزیزم دوست دارم آخه بعضی وقتا یه جاهایی وسواس بازی خوبه ولی بعضی کارات الکی وسواس بازی در می یاری قربون اون چشای سیاهت برم دوســــــــــت دارم به قول خودت اندازه آسمون