آیدین عزیزمآیدین عزیزم، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 14 روز سن داره
آیلین عزیزمآیلین عزیزم، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه سن داره

خاطرات پسرم

برج میلاد

1391/2/2 0:32
نویسنده : مامانی
265 بازدید
اشتراک گذاری

hearts

سلام عزیزتر از جانم برای اولین بار سه نفری رفتیم برای بازدید از برج میلاد 18/1/1391 روز جمعه بابایی مثل هفته های گذشته به ما قول داده بود ببره ما رو تفریح ساعت 11:30 دقیقه بود آماده شدیم و شما هم اون لباس خوشگلاتو تنت کردم و رفتیم برج میلاد خوشبختانه توی راه رفتنی خوابیدی مامان جونو اذییت نکردی پسر خوبی شدی دیگه برای خودت مرد شدی دیگه کم مونده 1 ساله بشی الهی قربونت برم بعد از رسیدن بابایی رفت که بلیط بگیره منم توی حیاط برج یه حوضچه کوچیکی بود برای سرگرمی شما بردمت دور اون نگو توی اون حوض ماهی های قرمز ریختن برای عید نوروز همین که اونا رو دیدی همش دستتو می خواستی ببری توی آب سرتو نزدیک آب کرده بودی من هی می گفتم آیدین نکن ولی گوش نمی دادی تا بابایی بیاد سرتو اونجا گرم کردم خلاصه باباجون اومدو بلیط کل برج میلاد و گرفته بود رفتیم طبقه بالا برای سالن انتظار که خانم لیدر اومد یه سری توضیحاتی رو داد شما نمی ذاشتی گوش کنیم همش بلند داد می زدی (دددد) بعد از عکس انداختن و منتظر موندن همگی سوار آسانسور شدیم و رفتیم بالای برج همه میگفتن شاید گوشهای بچه بگیره ولی چون برات کلاه کلفت برده بودم خوشبختانه اذیت نکردی بعد از گشتن طبقه بالا و توضیحات لیدر رفتیم طبقه پایین تر برای دیدن گالری هنری جالب بود تابلوهای قشنگی اونجا بود عزیز دلم گرسنت شده بود یه کم می می خوردی و ازت عکس گرفتیم و من و بابایی هم آب میوه خوردیم دوباره همه با هم سوار آسانسور شدیم و برگشتیم پایین این بود خاطرمون از برج میلاد .

دوست دارم اندازه تموم آسمونا

اینم چند تا عکس قشنگت

پسندها (1)

نظرات (0)