پسرم و دخترم
پیش از تو آبی آرام اجازه جاری شدن را نداشت
شقایق عاشق بود و اجازه دوست داشتن را نداشت
آسمان غمگین بود چاره ای جز گریستن نداشت
.... پیش از تو قلبها بی ستاره بود و تنها
....غروب بی افق بود و سپیده دم بی نور
....فاصله ها مبهم بود و رویاها حقیقتی تلخ
عشق احساس غریب بود و ابدیت بی مفهوم و پوچ
پیش از تو چشمها در حسرت یک نگاه عاشقانه بود و
چراغ ساحل آسودگی ها در بی کرانی دریا ناپدید می شد
پیش از تو نیازمند چیزی بودم که باورش کنم و توآمدی و
اکنون به برکت وجود توست که معنای واقعی عشق را درک کرده ام
آیدین جان و آیلین جان
پسر و دختر عزیز تر ازجانمان پس بودنتان در کنارمان را همیشه می ستاییم
اولین مسافرت دختری
سلام به دخترم ايلين و پسرم آیدین دو تا فندوق مامان و بابا تقریبا شش ماهی بود که شمال نرفته بودیم به خاطر بارداری مامانی و زايمانم دیگه حوصلمون سر رفته بود آخه منتظر یه نی نی ناز بودیم که صحیح و سالم به دنیا بیاد دختر نازم دو ماه و شش روزه شدی که بیست و دو بهمن تصمیم گرفتیم بريم رفتیم شمال خونه ننه و عمو رفتنی یه کم اذیت شدم چون اصلا نمی خوابیدی شب حرکت کردیم نخوابیدی آیدین جونم هم که ذوق زده شده بود نمی خوابید و همش می پرسید مامان ،بابا نرسیدیم تا اینکه گفتیم آیدین خیلی مونده بخواب رسیدیم بیدارت میکنیم ، ننه ینا هم خونه ساختن ندیده بودیم ساعت یک و نیم بود رسیدیم تا جمعه اونجا بودیم آید...
نویسنده :
مامانی
23:13
بدون عنوان
سلام عزيزاي دلم دخترم و پسرم جونم حواستون بگه که اولا منو ببخشید که آنقدر دیر می یام براتون مطلب و یادگاری بزارمو آیدین جون که شبا نمی خونابه تا سالت 2بیداره و همش باید بغلت بگیرم و راه برسم تا بخوابی آیدین گلم هم طبق معمول اصلا با خواب کاری نداره و خستگی ناپذیر هستی اصلا معنی خواب و خستگی رو نمی دونی منم چون خسته میشم طی روز دیگه فرصت نمیکنم بیام تو وبلاگتون سر فرصت باید بیام خاطرات زایمان و عکسای قشنگ تون روبزارم دوستون دارم خيليييييييي. ...
نویسنده :
مامانی
1:12
دختر قشنگم ايلين
دختر گلم با وزن 3550 گرم در 1393/9/15در بیمارستان مریم کرج به دنیا اومد ...
نویسنده :
مامانی
0:54
ايلين جونم خوش اومدي
آیلين نازم با وزن 3کیلو 550 گرم در تاریخ 15 آذر 1393 به دنیا اومد تو یه روز پاییزی به دنیا اومدی دوست دارم ...
نویسنده :
مامانی
10:53
بدون عنوان
گل غنچه کرد و غنچه شکفت و خداوند بهترین و زیباترین هدیه اش را به ما داد با آرزوی فرادهایی روشن دوست دارم آیلین نازم ...
نویسنده :
مامانی
15:48
میشود دوباره آغاز کرد..........
در كتاب چار فصل زندگي صفحه ها پشت سرِ هم مي روند هر يك از اين صفحه ها، يك لحظه اند لحظه ها با شادي و غم مي روند... گريه ، دل را آبياري مي كند خنده ، يعني اين كه دل ها زنده است... زندگي، تركيب شادي با غم است دوست مي دارم من اين پيوند را گر چه مي گويند: شادي بهتر است دوست دارم گريه با لبخند را ...
نویسنده :
مامانی
15:36
روز شمار تولد آیلین نازم
سلام گل پسر خوشگلمممممممم عزیز دلم ببخشید این چند وقت مامانی تنبل شدم نه وقتشو دارم نه حالشو دارم بیام تو وبلاگت برات خاطرات و شیطونیات رو بنویسم ایشالله که زایمان کردم و دردام یادم رفت می یام بازم برات مینویسم . آیلین خوشگلم هم یه کم انگاری جاش تنگ شده و هی شیطونی میکنه و هی تکون میخوره و نمیذاره مامانی بخوابه و دردای همیشگی که وای خدای من پادرد هایی که دارم . دیگه برات بگم عشقم خیلی بهتر از قبل شدی با من به اون صورت کار نداری اذیت نمی کنی منو از خواب که بیدار میشی میگی مامان پوریا میذاری ببینم به شبکه پویا میگی پوریا عزیزممممممممممممم منم برات میذارم مخصوصا" پلنگ ص...
نویسنده :
مامانی
15:37
سوگند
به تماشا سوگند و به راز گل سرخ وبه پروانه که در عشق فنا میگردد زندگی زیبا نیست آنچه زیباست تویی تو که آغاز من و لحظه ی پایان منی ...
نویسنده :
مامانی
0:52